بلاگ محسن صبوریان

یادداشت‌های محسن صبوریان

بلاگ محسن صبوریان

یادداشت‌های محسن صبوریان

آرشیو مقالات و یادداشت‌های محسن صبوریان

پیوندهای روزانه

۱۵ مطلب با موضوع «آخوندیات» ثبت شده است

دوشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۲۷ ب.ظ

نقش سید محمد باقر شفتی در جنگ هرات

کمی پیش از این ماجرای لشکرکشی شاه به اصفهان، و به هنگام محاصرهٔ هرات، مک‌نیل وزیر مختار بریتانیا در ایران، به سبب فتنه‌انگیزی و وقت‌کشی به قصد رسیدن کشتی‌های جنگی بریتانیا به جنوب ایران، از اردوی شاه اخراج شد. قبل از خروج از ایران، از زنجان، نامه‌ای «مبنی بر اخلال و افساد امور دولتی» به سید محمد باقر شفتی مجتهد مقتدر و معروف اصفهان، معروف به حجت الاسلام نوشت، تا به نوعی از فاصلهٔ میان شاه و او به سود دولت خود بهره‌برداری کند. این نامه بعداً مورد اعتراض رسمی دولت ایران قرار گرفت. (شرح مأموریت آجودان‌باشی، ۴۱۵)

هما ناطق بدون ذکر منبع می‌نویسد: «بدتر و مهم‌تر از همه داستان هرات بود، در ۱۸۳۷. شفتی با سفیر انگلیس علیه حکومت متحد شد و همراه با روحانیون دیگر فتوا داد که لشکرکشی محمد شاه به هرات خطاست. همچنین فرستادهٔ انگلیس، دکتر مک‌نیل، پیشوای مسلمانان را در اعلام خودمختاری از حکومت مرکزی مشوق آمد.» (ایران در راهیابی فرهنگی، ۵۶) ماشاءالله آجودانی، هم همین موضوع را به نقل از ناطق بازگو کرده است. (مشروطهٔ ایرانی، ۹۹) منبعی برای این فتوای مجعول وجود ندارد و از قضا پاسخ شفتی به نامهٔ مک‌نیل، خلاف گفتهٔ ناطق را نشان می‌دهد. به علاوه مکتوبات دیگری از علما در دست است که نشان از تشویق مردم به حمایت از شاه در جنگ هرات دارد. (مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه ج۱، ۱۷۵)

شفتی نامهٔ نسبتاً مفصلی به مک‌نیل نوشته که در آن مطاب مک‌نیل را هم به خلاصه آورده است. در ابتدای نامه، شفتی مطالب مک‌نیل را در رد اتهامات خود و انتقاد از دولت ایران در ۹ بند خلاصه کرده و سپس به هر ۹ مورد پاسخ داده است. در پاسخ به مطلب اول، نه تنها لشکرکشی شاه را به هرات تأیید می‌کند، که لزوم آن‌را، هم‌چون حُسنِ عدل و قُبحِ ظم، از بدیهیات عقلیه می‌شمرد. (مکتوبات ج۱، ۱۷۹) در پاسخ به بند دوم می‌نویسد: «ظاهر این است که امنای دولت بَهیّه، به مفاسد اعمال اهالی ترکستان به نحوی که مرقوم شد مطلع نباشند و شما هم درست ملتفت نباشید و الا نباید ایشان را کراهتی و شما را ملالتی از تسخیر دولت علّیه، ترکستان [را] بوده باشد.» (همان، ۱۸۲)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۵ ، ۲۳:۲۷
محسن صبوریان
يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۰۷ ق.ظ

یوسف پادری کیست؟

پادری هنری مارتین در کل ۱۱ ماه در ایران بود و بیشتر این زمان را در شیراز. وقتی قصد تهران کرد، از اصفهان هم عبور کرد، حال آن‌که در آن شهر از قبل ژوزف سباستیانی* معروف به یوسف پادری، حضور داشت (Amanat, Mujtahids and Missionaries) و ظاهراً با علمای اصفهان، از جمله ملا علی نوری به مناظره نشسته بود. این موضوع باعث شده برخی منابع میان این دو نفر خلط کنند.

در این بین مرحوم حائری به تردید افتاده، (نخستین رویارویی، ۵۲۶) و برخی نویسندگان به خطا رفته‌اند. تنکابنی در تذکرهٔ ملا احمد نراقی، میان مارتین و سباستیانی خلط کرده و می‌نویسد: «پادری به لباس مبدل چند سال در خدمت آخوند ملا علی نوری تلمذ نموده» (قصص العلماء، ۱۲۹) مفتون دنبلی، در مآثر سلطانیه از «یوسف نام پادری» کرده که به اصفهان آمده و نزد علمای آنجا به تحصیل پرداخت. (نخستین رویارویی، ۵۲۶) یوسف پادری، کشیشی کاتولیک ایتالیایی بود که به نوشتهٔ جیمز موریه، حداقل ۱۵ سال در محلهٔ ارمنی‌نشین جلفای اصفهان ساکن بود و در آن‌جا متولی کلیسایی بازمانده از یک سده پیش بود. (سفرنامه جیمیز موریه ج۲، ۱۸۴) طبق همان گزارش، پادری یوسف در حدود سال ۱۸۱۲ یا ۱۸۱۳ درگذشت. میرزا محمد اخباری هم در اصفهان با یوسف پادری ملاقاتی داشته و از جزیرهٔ خضراء از او پرسش‌هایی کرده است: «و این خاکسار ... جزیرهٔ خضراء را ... از پادری یوسف مسیحی انگریزی که اعلم نصارا بود نظر به قرب ولایت فرنگ به آن‌جا تحقیق نمودم، به تفصیل بیان آن نمود.» (روضات ج۷، ۱۳۶-۱۳۷)

 

* Joseph Sabastiani

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۵ ، ۰۷:۰۷
محسن صبوریان
پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۰۷ ب.ظ

هنری مارتین پادری و فتنه‌گری از کودکی تا پیری

هنری مارتینهنری مارتین پادری،[1] (۱۱۹۶ه‍ / ۱۷۸۱م‍ – ۱۲۲۷ه‍ / ۱۸۱۲م‍) کشیش پروتستان و مبلغ پرشور مسیحی بود. او در کمبریج زبان‌های فارسی و عربی را آموخته بود، به طوری که هنگامی که در خدمت کمپانی هند شرقی بود، جملات کتاب مقدس را به هفت زبان، از جمله فارسی، عربی و هندی ترجمه می‌کرد. (حائری: نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران، ۵۰۹-۵۱۲) او به قصد ویرایش و تصحیح ترجمهٔ فارسی خود از عهد جدید، عزم ایران کرد و در سال ۱۲۲۶، با معرفی‌نامه‌های از جان ملکم به ایران آمد و وارد شیراز شد. در آنجا از مجتهد میان‌مایه و «زاهد ساده»ای رساله‌ای دربارهٔ نبوت پیامبر اسلام طلب کرده است. او نیز «دفتری پریشان از اخبار قدما و اقوال علما جمع کرده» و تقدیم داشته. (قائم مقام فراهانی: منشآت قائم مقام، ۳۳۶) پس از آن، کشیش جوان ردیه‌ای موسوم به میزان الحق بر این رساله نوشت. (نخستین رویارویی‌ها، ۵۲۳) رسالهٔ ضعیف مجتهد شیرازی و ردیهٔ هنری مارتین نصرانی، به علاوهٔ علاقهٔ زیاد او به بحث و جدل با دیگران و تبلیغ مذهب مسیحی، باعث صدور رساله‌های مختلفی از علمای شیعی شد. (نخستین رویارویی‌ها، ۵۲۴)

 

حین بررسی احوالات این میسیونر پرشور و جدلی مسلک، به یکی دو مقالهٔ به اصطلاح «علمی-پژوهشی» برخوردم قاعدتاً داوری می‌شوند. خطاهای فاحشی در این دو مقاله بود که اشاره می‌کنم.

عنوان مقالهٔ اول «نگاهی به مجادلات قلمی هنری مارتین و عالمان عصر قاجار دربارهٔ نبوت خاصه» است و نویسنده آن‌را مأخوذ از پایان‌نامهٔ دکتری خود دانسته. با توجه به اینکه رسالهٔ دکتری او «گفتگوی اسلام و مسیحیت در ایران عصر قاجار» بوده، قاعدتاً باید به تاریخ پادشاهان قاجار و مهم‌تر از آن شرح حال اجمالی هنری مارتین، که مقاله‌ای دربارهٔ آن نوشته است آشنا باشد. حتی اگر نباشد، باید این مقاله در فرایند داوری به داوری سپرده شود که با ادبیات تاریخ قاجار آشنایی داشته باشد. بگذریم. نویسنده در صفحهٔ آغازین مقاله (ص ۳۰) تاریخ تولید مارتین را به خطا ۱۷۱۸ مسیحی و به درستی ۱۱۹۶ هجری قمری ثبت می‌کند. احتمالاً اشکال تایپی در مرحلهٔ ویرایشی بوده است. در همان صفجه می‌نویسد «در سال ۱۸۰۳ به منصب کشیشی در آمد... مدتی بعد به عنوان کشیش ارتش کمپانی هند شرقی راهی هندوستان شد.» این «مدتی بعد» طبق همان منبع حائری، ۱۸۰۵ است. دو صفحه پایین‌تر (ص ۳۲) می‌نویسد: «مارتین در سال پنجم اقامت خود در هند به سختی به بیماری سل مبتلا گشت. او سخت از کندی کار ترجمهٔ کتاب مقدس به فارسی آزرده خاطر بود و به همین دلیل تصمیم گرفت برای تکمیل کار به ایران سفر کند.» طبق این قول نویسنده، مارتین باید حدود سال ۱۸۱۰ به ایران آمده باشد. این هم اختلاف زیادی نیست؛ به هر حال مارتین در سال ۱۸۱۱/۱۲۲۶ به ایران آمد. (نخستین رویارویی‌ها، ۵۱۰)

سپس می‌نویسد: «مارتین سرانجام مقارن پادشاهی مظفرالدین شاه ... به بوشهر وارد شد... پس از آن در ۱۸۸۱ به شیراز رفت.» (ص ۳۲)

حکایت غریبی است این حکایت مارتین. می‌دانیم که نه مظفرالدین شاه در ۱۸۸۱ پادشاه ایران بود، نه مارتین که سال ۱۸۱۱ از هند خارج شد، سفرش ۷۰ سال طول کشید تا اینکه در ۱۸۸۱ وارد ایران شود. آن بیچاره یک سال در ایران ماند و در سال ۱۸۱۲ به فاصلهٔ کمی پس از خروج از ایران درگذشت. خلاصه این مقالهٔ پژوهشی حکایت همان خسن و خسین است...

 

برسیم به مقالهٔ «علمی-پژوهشی» دوم. وضع این مقاله کمی بهتر است. عنوانش «میرزای قمی و حوادث سیاسی، اجتماعی و مذهبی عصر او» است و نام دو استاد دانشگاه و یک دانشجوی دکتری را یدک می‌کشد. هر سه نفر متخصص رشتهٔ تاریخ هستند. در این مقاله می‌خوانیم «مارتین در مدت اقامت یازده ماههٔ خود در شیراز با طرح شبهاتی در رسالت پیامبر اسلام (ص) و انکار معجزات او، مورد توجه علما و مدافعین شریعت قرار گرفت و ... سپس [در] سفری که به اصفهان و کرمانشاه داشته با آقا محمد علی کرمانشاهی، فرزند استاد کل وحید بهبهانی به مناظره پرداخت و آقا محمد علی رسالة النبویة را در رد سخنان مارتین به رشتهٔ تحریر در آورد.»

این هم حکایت همان خسن و خسین است. آقا محمد علی در ۱۲۱۶ مرحوم شده درحالی‌که مارتین اولین بار ده سال بعد در ۱۲۲۶ به ایران آمده است. اشتباه مؤلف(‍ان) در نقل بی‌دقت از کتاب مرحوم حائری و خلط ملکم با مارتین است. حائری در نخستین رویارویی‌ها می‌نویسد: «ملکم و همراهانش در ۱۲۱۶ ... در کرمانشاه به منزل آقا محمد علی کرمانشاهی... رفتند. در آن گردهمایی، سخن از دین و آیین پیش آمد که دستاورد آن یک رسالهٔ نبویه بود که آقا محمد علی برای ملکم و دوستانش به رشتهٔ نگارش کشید.» (۵۲۲)


[1] پادُری / فادُری عنوان کلی برای مبشران و میسیونرهای مسیحی بود که در در عصر صفوی و قاجار برای تبلیغ آیین عیسوی به ایران می‌آمدند. ظاهراً این واژه از همان Pater لاتینی یا Father انگلیسی اخذ شده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۸:۰۷
محسن صبوریان
سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۱۱ ب.ظ

ژول بونو ایران شناس فرانسوى کیست؟

در برخی مقالات و کتاب‌ها پیرامون ملا احمد نراقی، صاحب کتاب عوائد الایام، مطلبی به نقل از یک «ایران شناس فرانسوی» به نام «ژول بونو» آمده که ظاهراً وجود خارجی ندارد و ساخته و پرداختهٔ یک مجلهٔ عامه‌خوان است. مطلبی که نقل می‌کنند چنین است:

حاج ملا احمد نراقی که مرجع تقلید محسوب می شد و او را آیةالله می خواندند به اتفاق علمای دیگر فتوای جهاد دادند. یکی از رجال دربار فتحعلی شاه که با صدور فرمان جهاد مخالفت کرد، میرزا عبدالوهاب خان، ملقب به معتمدالدوله بود. او به حاجی ملا احمد نراقی گفت: چون شما مرجع تقلید هستید و در همه نفوذ کلمه دارید، از صدور فتوای جهاد خودداری کنید تا اینکه دیگران هم به شما تأسّی کنند و از صدور فتوای جهاد منصرف شوند؛ ولی حاج ملا احمد نراقی پیشنهاد معتمد الدوله را نپذیرفت و گفت: وقتی که کافر بر مسلمان حمله‌ور می‌شود وظیفه هر مسلمان این است که به جنگ برخیزد و آن قدر با کفر بجنگد تا اینکه مزاحمت او را از بین ببرد.
میرزا عبدالوهاب خان معتمد الدوله نزد علمای دیگر نیز اقدام کرد و از آقا سید محمد که از بین النهرین آمده بود خواست تا از صدور فتوای جهاد منصرف گردد. ولی علمای روحانی اصرار او را به چشم سوء ظنّ نگریستند.

منبع اصلی این مطلب ظاهراً مجلهٔ مستطاب خواندنیها سال ۴۱، شمارهٔ ۷۴، (۱۳۵۰) است. برخی هم از مقدمهٔ دیوان طاقدیس (تهران: فرهومند، ۱۳۷۴) به نقل از همان منبع.

برخی از مواردی که از این منبع مجعول نقل کرده‌اند:

  • تبارنامهٔ حوزه و روحانیت: از صدر اسلام تا پهلوی اول، عبدالرحیم اباذری، قم: سلمان فارسی، ۱۳۸۹، ص ۲۵۷.
  • گلشن ابرار، جلد ۵، مدخل ملا احمد نراقی.
  • نراقی در جنگ ایران و روس، علی اکبر ذاکری، مجلهٔ حوزه، آذر و اسفند ۱۳۸۰، شمارهٔ ۱۰۷ و ۱۰۸.
  •  
۰ نظر ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۷:۱۱
محسن صبوریان
دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۱۵ ب.ظ

شیوهٔ نقد کتاب قدمایی: کتاب اسرار الشهادت

درباره کتاب اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات مشهور به اسرار الشهادة از آخوند ملا آقای دربندی. دو بند زیر را از کتاب شریف قصص العلماء تنکابنی است. شیوهٔ تنکابنی به عنوان مثالی از روش علما در نقد بسیار جالب است. از چنین کتاب پر ایرادی که به قول خود تنکابنی در آن اخبار «مظنون الکذب» و حتی «قطعی الکذب» آورده، ابتدا تعریف و تمجید فراوان می‌کند. بعد ضعف‌های آن‌را به اختصار می‌گوید.

و دیگر کتاب اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات است که در نهایت جودت به تحیر و حسن تحریر و فصاحت و بلاغت و سلاست و جزالت از خامهٔ آن حبر نحریر به عرصهٔ ظهور رسید و اخبار مصیبت را جمع کرده و در ضعاف این اخبار افکار ابکار و تحقیقات بی‌شمار و تدقیق بسیار و جمع بین متنافیات الاخبار فرموده که الی الان کسی به آن سبک کتاب مصیبت ننوشته.

مگر اینکه اخبار غیر معتبره در این کتاب بسیار. و ضعاف بلکه اخباری که مظنون کذب آن‌ها است بلکه گویا بعضی از آن‌ها قطعی الکذب باشند و این مایهٔ کسر قدر آن کتاب گردید و این فقیر را حاشیه بسیار بر آن کتاب است...

قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی، در حالات آخوند ملا آقای دربندی.

 

کتاب با آن اخبار کذبش واقعاً قابل دفاع نیست. اما تنکابنی باز هم به حرمت اینکه چندی در کلاس درس نویسنده حاضر شده و نهایتاً به خاطر «زیادتی تغیر و سوء خلق» استاد، کلاس او را ترک کرده، با الفاظی که گذشت کتاب را معرفی می‌کند. بد نیست نقد مرحوم شهید مطهری پیرامون این کتاب را هم نقل کنم. حماسهٔ حسینی جلد ۱ ص ۵۵:

در شصت ، هفتاد سال پیش مرحوم ملا آقای دربندی پیدا شد. تمام حرفهای‌ روضة الشهداء را باضافه چیزهای دیگری پیدا کرد و همه را یکجا جمع کرد و کتابی نوشت به نام اسرار الشهادة. واقعاً مطالب این کتاب انسان را وادار می‌کند که به اسلام بگرید.
حاجی نوری می‌نویسد که ما در درس حاج شیخ عبدالحسین تهرانی بودیم (که‌ مرد بسیار بزرگواری بوده است) و از محضر ایشان استفاده می‌کردیم که سید روضه‌خوانی اهل حله آمد و کتاب مقتلی به ایشان نشان داد که ایشان ببینند معتبر هست یا نیست. این کتاب نه اول داشت و نه آخر فقط در جایی از آن نوشته بود که فلان ملای جبل عاملی از شاگردان صاحب‌معالم است. مرحوم‌ حاج شیخ عبدالحسین کتاب را گرفت که مطالعه کند.
اولا در احوال آن عالم مطالعه کرد، دید چنین کتابی به نام او ننوشته‌اند و ثانیاً خود کتاب را مطالعه کرد، دید مملو از اکاذیب است. به آن سید گفت این کتاب همه‌اش دروغ است. مبادا این کتاب را بیرون بیاوری و یا از آن چیزی نقل کنی که جایز نیست. و اساسا این کتاب نوشتهٔ آن عالم‌ نیست و مطالبش دروغ است. حاجی نوری می‌نویسد: همین کتاب دست‌ صاحب اسرار الشهادة افتاد و تمام مطالبش را از اول تا آخر نقل کرد.

 

حال تصور کنید یکی از این اهل فکر معاصر، می‌خواست این کتاب را نقد کند، چه می‌نوشت؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۲۰:۱۵
محسن صبوریان