علوم اجتماعی و اومانیسم
در طول مدتی که دبیری بخش «اصحاب اندیشه» کتاب ماه علوم اجتماعی بر عهدهام بود، برخی از متفکران کلیدی فلسفهٔ اجتماعی و علوم اجتماعی را انتخاب کردیم و برخی از مقالاتشان را برای اولین بار به فارسی برگرداندیم. مقالهٔ زیر یکی از مقالات اولین پروندهٔ ما پیرامون لئو اشتراوس است زحمت ترجمه بر عهدهٔ همسرم بود و بنده کار ویراستاری و تطبیق را انجام دادم.
متن زیر ترجمهی مقالهی اول بخش اول کتاب نوزایی عقلگرایی سیاسی کلاسیک است. این کتاب حاوی برخی از مقالات و درسگفتارهای اشتراوس است که برای اولین بار در شکل کتاب منتشر میشوند و لزوماً توسط او ویراسته نشدهاند و از این رو به گفتهی پنگل، ویراستار کتاب، انتشار این مقالات در این شکل پس از مرگ اشتراوس لزوماً مورد تأیید او نیست. از طرفی اما این کتاب به دلیل شامل شدن بسیاری از مباحث مورد علاقهی اشتراوس، از نسبت بین علم و دین و وحی و خطابه گرفته تا پنهاننگاری، شاید فشردهی مناسبی از آراء و افکار اشتراوس باشد.
در مقالهای که پیش رو دارید اشتراوس مقابلهای بین علم اجتماعی به معنای تجربی و scientific آن با علم اجتماعیای که آنرا اومانیستی میخواند قائل میشود. باید توجه کرد که وجه مورد اهمیت لفظ اومانیسم برای اشتراوس، توجه او به علوم انسانی به معنای انسانیات و آن چیزی است که غربیها از آن به humanities یا liberal arts یاد میکنند. علومی که شامل طیفی از دانشهای انسانساز از ادبیات و کلاسیسیسم یونانی و رومی گرفته تا شعر و تاریخ و سیاست و هنر و بلاغت و نظایر آن میشود. در سنت اسلامی میتوان به یک معنا حکمت عملی را معادل معنای اومانیسم در این مقاله دانست. در نتیجه مقصود اشتراوس از علم اومانیستی اجتماعی، علمی است است که به جای تجربهگرایی و مادهگرایی محض تحت فرمان علم اخلاق قرار گیرد و انسان را نه به عنوان یک موجود مادون انسانی که به عنوان انسان مطالعه کند. از نظر او مادامی که علم اجتماعی خط قاطعی را بین واقعیت و ارزش رسم کند و ادعای فراغت از ارزش پیشه کند، نمیتواند انسان را در وجه انسان بودنش مورد مطالعه قرار دهد. اگر علم اجتماعی از عقل سلیم و فهمهای متعارف افراد از خود که نسبت وثیقی با ارزشهای آنها دارد عدول کند، به دام جعل اصطلاحاتی میافتد که دیگر خاصیت واقعنمایی نخواهند داشت. خطر دیگری که اشتراوس برای علوم اجتماعی متصور میشود، غلطیدن به دام نسبیگرایی و سیمای بهظاهر معقول اوست. اشتراوس با نشان دادن باطن نامعقول این سیمای بهظاهر معقول، مهمترین و عاجلترین نیاز امروزی علوم انسانی را تعیین تکلیف علمای اجتماعی با نسبیگرایی میداند.