بلاگ محسن صبوریان

یادداشت‌های محسن صبوریان

بلاگ محسن صبوریان

یادداشت‌های محسن صبوریان

آرشیو مقالات و یادداشت‌های محسن صبوریان

پیوندهای روزانه

۲ مطلب در شهریور ۱۳۸۸ ثبت شده است

برایان ترنر کتابی دارد به نام «وبر و اسلام» (1978) که بازسازی انتقادی مطالعات ناتمام وبر دربارهٔ اسلام و درواقع جامعه‌شناسی اسلام وبر با تکیه بر کتاب‌های چاپ‌شدهٔ او مانند مجموعه مقالات در جامعه‌شناسی دین، اخلاق پروتستان و اقتصاد و جامعه است. دو ترجمه از این کتاب در بازار موجود است. یکی را سعید وصالی برای نشر مرکز ترجمه کرده و دیگری را جمعی از مترجمان از جمله حسین بستان، علی سلیمی، عبدالرضا علیزاده و دیگران برای پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ترجمه کرده‌اند. در مقدمهٔ کتاب اخیر (ص 3) از مصطفی ملکیان به دلیل یاری رساندن در مراحل مختلف ترجمه، نقد و نشر و از سید محمود موسوی به دلیل ویراستاری کتاب تشکر شده است.

وبر جملهٔ مشهوری دارد با این مضمون:

Ich bin zwar religiös absolut unmusikalisch.
ترجمهٔ انگلیسی آن چنین است:
I am absolutely unmusical religiously.
و ترجمهٔ فارسی آن نیز تقریباً می‌شود: «من به‌لحاظ دینی کاملاً غیر حساس‌ام»؛ برخی، ادبی‌تر، آن‌را چنین ترجمه کرده‌اند: زخمهٔ دین چنگ دل مرا به صدا در نمی‌آورد. به‌طور خلاصه می‌گوید من لاادری هستم. حال جملهٔ ترنر را با ترجمهٔ معادل فارسی آن در دومین منبع پیش‌گفته (آنِ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه) مقایسه کنید:

Superficially, one might think that Weber's attitude to religion resembled Marx's. After all, Weber once commented that he was 'religiously unmusical'.

ممکن است در بدو امر تصور شود که نگرش وبر به دین با نگرش مارکس مشابهت دارد. از هرچه بگذریم، یک‌بار وبر اظهار داشت که من «به‌لحاظ دینی اهل موسیقی نیستم.» (ترنر، برایان اس: 1388، ترجمهٔ حسین بستان و دیگران، چاپ چهارم، ویراست دوم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ص 310).

مترجم حتی زحمت این را به خودش نداده که اصل انگلیسی جمله را در پانوشت بیاورد تا شاید خواننده خودش مفهوم را بفهمد. تصور کنید خواننده‌ای که نداند جملهٔ اصلی وبر چه بوده، احتمالاً فرض می‌کند وبر به‌دلیل اعتقاد عمیق دینی اهل موسیقی نیست و آن‌را از مصادیق لهو و لعب می‌داند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۸۸ ، ۱۸:۲۵
محسن صبوریان
جمعه, ۶ شهریور ۱۳۸۸، ۰۵:۲۳ ب.ظ

مبانی فلسفی یک نظریه‌ی عدالت

متن زیر مقالکی است که برای پنجره فرستادم و خواستم یا نوشت‌ها را حذف نکنند، یا اگر حذف کردند یادآور شوند که منابع مقاله در دفتر نشریه موجود است. پنجره هم لطف کرد و به هیچ‌یک عمل نکرد.

۱. درباره‌ی «عدالت» و «نظریه‌ی عدالت» بسیار گفته‌اند و بسیار شنیده‌ایم، اما این همه گفتن و شنیدن کماکان از طراوت آن نکاسته است؛ در اهمیت این مفهوم همین بس که به‌گفته‌ی برخی اسلام‌شناسان معاصر، حتی نوح نبی و عیسی روح‌الله نیز از بسط آن ناکام ماند.

۲. واژه‌ی «نظریه‌ی عدالت»، همچون واژه‌های «نظریه‌ی اجتماعی» یا «نظریه‌ی سیاسی» مبهم، نارسا و ناقص است؛ به‌این معنا که نظریه‌ی واحدی به‌نام نظریه‌ی سیاسی یا اجتماعی وجود ندارد تا چه رسد به یک نظریه‌ی عدالت. حتی در حوزه‌یِ یک ایدئولوژیِ سیاسی نیز این واژه تفسیربردار نیست و درواقع ما چندین نظریه‌ی عدالتِ لیبرالیستی و یا سوسیالیستی خواهیم داشت. دلیل آن هم روشن است: نه تنها حوزه‌ی سیاست و اجتماع، که به‌طریقِ اولی حوزه‌ی عدالت نیز در معنایِ عام آن، به‌شدت مورد منازعه و کشمکش تئوریک‌اند. تلقی‌هایِ متفاوتی از عدالت وجود دارد چراکه هریک از نظریه‌های عدالت، لااقل، مبتنی بر سه دیدگاه نظری‌اند: 1) نظریه‌ای درباب انسان، 2) فلسفه‌ی سیاسی، و نهایتاً 3) فلسفه‌ی اخلاق (که همواره دشواری‌هایی برای تفکیکِ معنایِ جمعیِ آن از فلسفه‌ی سیاسی وجود داشته است).

۰ نظر ۰۶ شهریور ۸۸ ، ۱۷:۲۳
محسن صبوریان