در پی فضیلت، در عصر پایان فضیلت
متن زیر مقدمهای است که بر پروندهٔ مکاینتایر در اصحاب اندیشهٔ شمارهٔ ۴۸ کتاب ماه علوم اجتماعی نوشتم.
- در مقدمهای که نویسندهی کتاب فلسفهی اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر مکاینتایر نگاشته است، در میان ذکر آثار مکاینتایر، ذیل کتاب در پی فضیلت آمده است: «ترجمهی فارسی این اثر در حال ویرایش است و به زودی به چاپ میرسد»[1]. این «به زودی» اما تا پنج سال پس از چاپ آن کتاب یعنی تا سال ۱۳۹۰ محقق نشد؛ و اکنون اثر مهم و تأثیرگذار السدیر مکاینتایر توسط انتشارات سمت به چاپ رسیده است. گذشته از اهمیتی که کتاب در پی فضیلت[2] برای فلسفهی سیاسی و اخلاقی معاصر و تاریخ اندیشه بهطور عام دارد، نفس ترجمهی یک «اثر» به جای ترجمهی شرح و تفسیر و خوانش حول متفکرین جای تقدیر دارد. کتاب ماه تلاش زیادی کرد که گفتگویی با یکی از مترجمین این اثر، دکتر حمید شهریاری، انجام دهد که علیرغم پیگیریهای زیاد میسر نشد.
- برخلاف اشتراوس، فیلسوف سیاسی معاصری که پروندهی آبان و آذر اصحاب اندیشه به او اختصاص داشت و انتشارات زیادی از او در زبان فارسی موجود نیست، مکاینتایر به نسبت متفکری شناختهشدهتر است، و این بهویژه مرهون اساتید و دانشجویان «مکتب قم»، دکتر لگنهاوزن، استاد ملکیان و شاگردانشان آن دو است. پیش از انتشار در پی فضیلت، فصلهایی از این کتاب (و برخی کتب دیگر مکاینتایر) به مناسبتهای مختلف در ، نقد و نظر، معرفت، کتاب نقد، ارغنون و یا در کتب دیگر نظیر لیبرالیسم و منتقدان آن (مایکل سندل، ترجمهی احمد تدین) منتشر شده بود. اگر از کتاب مارکوزهی مکاینتایر بگذریم، که مترجم آن مرحوم حمید عنایت پیشگفتاری نه چندان همدلانه با نویسنده بر آن نگاشته است، دو کتاب دیگر مکاینتایر یعنی تاریخچهی فلسفهی اخلاق (ترجمهی انشاءالله رحمتی، نشر حکمت، ۱۳۷۹ و در پی فضیلت (ترجمهی حمید شهریاری و محمدعلی شمالی، انتشارات سمت، ۱۳۹۰) هر دو از کتابهای مهم مکاینتایر محسوب میشوند.
- السدیر مکاینتایر (زادهی ۱۹۲۹ در گلاسکو)، از مهمترین فیلسوفان اجتماعی و سیاسی معاصر است. او تحصیلات دانشگاهی خود را ابتدا در دانشگاه لندن سپس منچستر و آکسفورد پیگرفت. در ۱۹۶۹ به ایالات متحدهی آمریکا مهاجرت کرد و تا کنون ساکن این کشور است. در دورهی جوانی، یعنی دههی ۵۰ علائق مارکسیستی ضد لنینی داشت. او دربارهی تأثیر مارکسیسم بر خود میگوید: «با اندیشیدن در باب مارکسیسم بود که من شروع به حل و فصل معضلاتی کردم که با آن درگیر بودم. هرچند آن خصیصهبندی که مارکسیسم از سرمایهداری پیشرفته ارائه میکند، نارساست، اما برداشت مارکسیسم از لیبرالیسم، به مثابه یک ایدئولوژی، که آن را پوششی فریبنده و خودفریب برای علایق اجتماعی خاص میداند، همچنان محکم و استوار است. لیبرالیسم به نام آزادی، نوعی خاص از سلطه پذیرفته نشده را تحمیل نموده است. سلطهای که در درازمدت، پیوندهای سنتی انسان را از هم میگسلد و روابط فرهنگی و اجتماعی را تحلیل میبرد. لیبرالیسم در حالی که از طریق قدرت دولتی، رژیمهایی را تحمیل میکند که اعلام میدارند هرکس آزاد است چیزی را بجوید که خیر خود میداند، بیشتر افراد را از این امکان که زندگی خود را پویش مستمری در راه کشف و تحصیل خیر بدانند محروم میسازد... این مارکسیسم بود که مرا قانع کرد که هر اخلاقیاتی و از جمله اخلاقیات لیبرالیسم جدید، هر چند هم که ادعاهایش عام باشد، اخلاقیات یک گروه اجتماعی خاص است که در حیات و تاریخ آن گروه تجسم یافته و ادامه حیات داده است». او تا ۱۹۷۱ بیشتر کارهای خود را در حوزهی فلسفهی تحلیلی میداند، رویکردی که «به سبب ناتوانی در ارائهی جوابهایی قاطع برای مسائل اساسی فلسفه» کنار گذاشته میشود. وی در آخرین دوره از مرحلهی تحلیلیاش، به ضعف دیگر فلسفهی تحلیلی، یعنی فاصلهی زیادی که میان پژوهشهای آن با مطالعه تاریخ فلسفه وجود دارد پیمیبرد، حال آنکه از نظر او «فلسفهی تحلیلی، به ویژه فلسفهی اخلاق آن، تنها وقتی به نحو مناسب قابل فهم است که در بسترِ تاریخی قرار گیرد». این دوره مصادف است با نگارشِ کتابِ تاریخچهی فلسفهی اخلاق (۱۹۶۶). بعداً در ۱۹۸۱ برای رفعِ مشکلاتی که این کتاب داشت، یعنی وقفهها و گسستهایی در روایت تاریخی و غفلت از ارتباط یک نظریه با نظریههای پیشین و همچنین در جهت بسط ایدهی خود مبنی بر متعارض بودن و غیرقابل قیاس بودن مبانی اخلاقی مدرن، اثر مشهور خود یعنی در پی فضیلت را منتشر ساخت و درواقع شهرت مکاینتایر عمدتاً به پس از انتشار این کتاب مربوط است. پس از این کتاب است که دو کتاب مهم دیگر در رفع ابهامات و حل مشکلات کتاب پیشین و بسط ایدههای خود عقلانیت و اخلاق نگاشت. کتاب اول چه عدالتی؟ چه عقلانیتی؟[3] (۱۹۸۸) است و کتاب دوم سه تقریر رقیب در پژوهش اخلاقی: دایرةالمعارف، تبارشناسی و سنتی[4] (۱۹۹۰) نام دارد که درواقع حاوی سخنرانیهای گیفورد او در ۱۹۸۸ است. کتاب اخیر و مهم دیگر او نیز که به نوعی حاوی انسانشناسی فلسفی اوست تحت عنوان حیوانات وابستهی عاقل[5] در ۱۹۹۹ منتشر شد.[6]
- شاید مکاینتایر از معدود متفکرینی باشد که خودش خلاصه و مهمترین ادعاها و استدلالهای اثر اصلیاش، در پی فضیلت، را بهطور مجزا انتشار داده است. او در مقالهای تحت عنوان «ادعاهای در پی فضیلت»، به هفت ادعای اصلی کتاب اشاره کرده است که ترجمهی کامل آن در مقدمهی نویسندهی کتاب فلسفهی اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر مکاینتایر آمده است و در مقدمهی دیگر او بر ترجمهی در پی فضیلت بازانتشار یافته است. به طور خلاصه مکاینتایر معتقد است که تمامی گفتمان اخلاقی فلسفهی اخلاقی غرب، متمایل به اثباتگرایی است و برای توضیح این وضعیت، اصطلاح «عاطفهگرایی» را به کار میبرد. از نظر او طرح روشنگری که تلاش میکرد یک نوع اخلاق سکولار را جانشین اخلاق سنتی کند اکنون به دلیل تعارضات درونی رویکردهای مختلف خود از اعتبار ساقط است و پیشنهاد خود او بازگشت به فضائل سنتی است. فضائل از نظر او اوصافی هستند که انسانها بدون آنها نمیتوانند به خیرهای درونی اعمال دست یابند و به علاوه برای دستیابی انسان به خیرهایی که موجب تحصیل غایت او میشود ضروریاند.[7]
- معمولاً مکاینتایر را در زمرهی جماعتگرایان برمیشمرند. این برچست هرچند ظاهراً مورد قبول او نیست، ولی لااقل از وجه انسانشناسی فلسفی، یعنی اعتقاد به عدم کفایت تعریفی لیبرال از انسان، میتوان او را جماعتگرا نامید. در یک معنای عام، جماعتگرایی بهمعنی تقابلِ نظری با لیبرالیسم است، هرچند این معنا چندان مانع نیست.[8] مکاینتایر گفته که از وقتی ۱۷ ساله بود و فهمیده لیبرالیسم چه دلالتهایی دارد، نسبت به آن بیعقیده شده است. کل چارچوب فکری او از اندیشههای او دربارهی مارکسیسم تا اندیشههای دینی و سنتی متأخرش، حول نقدِ لیبرالیسم و فردگرایی افراطیای میچرخد که در سنت اخلاقی دویستسالهی اخیرِ غرب حاکم شده است. شاید همین دیدگاه عمیقاً انتقادی اوست که باعث شده برخی لیبرالها، «به تجاهل»، او را چندان جدی نگیرند. یکی از آنها که فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، یعنی مهمترین آنها را، در هفت فیلسوف لیبرال یا آزادیگرا (لیبرترین) و سه چهرهی پیشرو (مارکوزه، آرنت، مکفرسُن) خلاصه میکند، معتقد است: «مکاینتایر... متفکری است که در طول زندگی بارها موضعش را به نحو چشمگیر و فوقالعادهای عوض کرده است - از کاتولیسیسم به مارکسیسم و از ان به فلسفهی ارسطویی و فلسفهی توماس آکویناس... رشتهی واحدی از میان همهی این تغییر عقاید و اصولهای او میگذرد و آن نفرت او از فردگراییِ لیبرالی است، اما استدلالهای او در دفاع از این نظر، دستکم در دورهی پسامارکسیستی یا مرحلهی هواخواهی دستراستیِ او از باهماد[9]، به عقیدهی من، غالباً خام و غیر اصیل هستند.»[10] نویسندهی کتاب فیلسوفان سیاسی قرن بیستم حتی زحمت ارجاع به بخشی از کتابها با منابعی که این «غیراصیل» بودن غالبی در استدلالهای مکاینتایر را به تصویر بکشد به خود نداده و در پانوشت این مطلب ارجاع به عنوان سه کتاب اصلی مکاینتایر یعنی در پی فضیلت، سه تقریر رقیب در تحقیق اخلاقی و همچنین چه عدالتی؟، چه عقلانیتی؟، داده است.
- مکاینتایر از احیاکنندگان ارسطوییگرایی در فلسفهی اخلاق است و از این حیث، و همچنین توجهی که به عنوان یک مسیحی کاتولیک به فلسفهی توماس آکویناس دارد، برای سایر اندیشههای اخلاقی دینی بهویژه اندیشههایی که تحت تأثیر ارسطو بودهاند قابل استفاده است. فیلسوفی که رسماً در دههی ۸۰ میلادی عضو کلیسای کاتولیک میشود، و در شرایط پستمدرن تلاش میکند که فاصلهی خود را از پستمدرنها حفظ کند و نقش مهم سنت را گوشزد کند، قطعاً موضوع جالبی برای مطالعه است. خوشبختانه با توجه به شرح جامعی که شهریاری در کتاب خود، فلسفهی اخلاق در تفکر غرب (۱۳۸۵) دربارهی مکاینتایر نگاشته است[11]، نیازی به تطویل این مقدمه درباب اندیشهی سیاسی، اجتماعی و اخلاقی مکاینتایر نیست و کل آن کتاب (و همچنین اصل کتاب در پی فضیلت مکاینتایر) ما را از نوشتن بیشتر در این باب بازمیدارد.
[1] شهریاری، حمید، فلسفهی اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر مکاینتایر، تهران: سمت، ۱۳۹۰، ص ۸.
[2] ترجمهی عنوان کتاب After Virtue هم خود داستانی دارد. حمید شهریاری در سلسله مقالاتی در نشریهی معرفت که خلاصهای از فصول در پی فضیلت را منتشر ساخته است، این کتاب را «پایان فضیلت» میخواند: «تاکنون تلخیص یازده فصل از کتاب پایان فضیلت، نوشته السدیر مکاینتایر به محضر اهل معرفت تقدیم گردیده است...». باقر پرهام در ترجمهی کتاب تاریخ فلسفه در قرن بیستم کریستین دُلاکامپانی، آنرا «پس از فضیلت» ترجمه کرده، اما لااقل در دههی اخیر اکثر اهل نظر آنرا به «در پی فضیلت»، به معنی ترجمه کردهاند.
[3] Whose Justice? Which Rationality?
[4] Three Rival Versions of Moral Enquiry: Encyclopaedia, Genealogy, and Tradition
[5] Dependent Rational Animals: Why Human Beings Need the Virtues
[6] بیشتر این زندگینامه مبتنی است بر مصاحبهی ترجمهشدهی زیر از مکاینتایر:
السدیر مکاینتایر، نیچه یا ارسطو؟، ترجمهی غلامحسین توکلی، نقد و نظر، بهار و تابستان ۱۳۷۶، شمارهی ۱۰ و ۱۱، صص ۸۲-۴۶۳.
[7] حمید شهریاری، مقدمهی مترجم بر در پی فضیلت، صص ۱۱-۶
[8] Ryan, Alan (2000), Liberalism, in: Goodin, R., et. al., A Companion to Contemporary Political Philosophy, 2nd edition (1st: 1993), 2 vols, Oxford: Blackwell, p. 361.
[9] منظور مترجم از جعلِ نامأنوسِ «باهماد» یا «باهمادگرایی»، همان جماعتگرایی است.
[10] لسناف: مایکل ایچ (۱۳۸۵)، فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، ترجمهی خشایار دیهیمی، نشر ماهی، ص ۱۴.
[11] این کتاب برندهی جایزهی کتاب سال جمهوری اسلامی در سال ۱۳۸۶ شده است.